ویژه نامه ی ماه مبارک رمضان

 
 

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِیِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی كُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

بسم الله الرحمن الرحيم با سلام خدمت شما انشاء الله مطالب موجود در وبلاگ ما مورد پسند شما قرار گيرد.

سوره 3, آيه 127
تا برخى از كسانى را كه كافر شده‏اند نابود كند يا آنان را خوار سازد تا نوميد بازگردند Chapter 8, Verse 14
This-- taste it, and (know) that for the unbelievers is the chastisement of fire

ماه رمضان؛ ماه نظر به حق
 
    باسمه تعالی
با به گوش‌رسیدن صدای قافله‌ی ماه مبارک رمضان که بحمدالله هر روز نزدیک‌تر می‌شود، لازم است هرچه بیشتر قلب و روح خود را آماده‌ی پذیرش انوار آن ماه بگردانیم. حضرت مولی‌الموحدین«علیه‌السلام» در نامه‌ی خود به فرزندشان امام حسن«علیه‌السلام» می‌فرمایند: «وَ أَوْثَقُ سَبَبٍ أَخَذْتَ بِهِ سَبَبٌ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ» محكم‌ترين و پايدارترين پیوند، پیوند تو است با خدا.
     وقتی متوجه باشیم به‌جز بندگیِ ما و ربوبیتِ خدا، همه اعتبارات است و حقیقتی ندارد. پس به واقع يك ريسمان است كه بین ما و خدا، حقیقی و پايدار و محكم است که همان بندگی او است. این ریسمان وقتی وارد زندگی‌ها می‌شود که ما خودمان را بنده ببينيم و لاغير، و خدا را معبود ببينيم و لاغير. برعکس آن‌کس که خود را همه کاره زندگی خود می‌داند و خود را به ابزارهای دنیا، اعم از خانه و پول و مقام، متصل می کند، این آدم به پوسیده‌ترین وسیله بین خود و آن ابزارها متوسل شده است. با چیزهای همراه و مصاحب شده که بر عکسِ نفس خودش که پایدار است، ناپایدار اند. به گفته حافظ:
   نخست موعظه‌ی پيرِ می‌فروش این است…..كه از مصاحب ناجنس احتراز كنيد
     مصاحب حقیقی خدا است و از آن جهت هم‌جنس شماست که شما جلوه‌ای از روح او هستید، همان روحی که عالی‌ترین مخلوق است و نمایش کامل انوار او.
     ناجنس يعني آن چیزی که هم جنس شما نباشد و شما را به خدا متصل نگرداند، خداست که مقصد و مقصود هر کس است. و لذا غير خدا همه چيز نسبت به قلب و روان ما ناجنس است.
     چنانچه ملاحظه بفرمایید به غير خدا، همه انسان‌ها همه چیز را برای خود می‌خواهند، چون همه ناقص‌اند و می‌خواهند از طریق بقیه نقص خود را برطرف کنند، فقط کسانی از این امر استثناء هستند که متوجه شده‌اند باید از طریق خدا نقص خود را بر طرف نمایند. رفقای عادی شما به شما می‌گويند: رفته بودي دلم برایت تنگ شد، چون از تنهايي خودشان ناراحت‌اند. يك وقت است ما بدون امام نمی‌توانيم زندگي كنيم چون امام جان ماست، آن درست است. و ملاقات اولیاء الهی و علماء بزرگ هم در همین راستا است. ولی در بسیاری موارد ما در ارتباط با بقیه می‌خواهیم به خیالات خود جواب دهیم. چیزی که فرهنگ مدرنیته گرفتار آن است و برای جواب‌گویی به آن امثال سینما و تلویزیون را پدید آورد، و از این طریقه‌ها، با پرکردن خلوت های خود،راه ارتباط خود را با خدا به فراموشی سپرد.
     حضرت می‌فرمایند: مواظب باش با گرفتار شدن در بندهای گره‌خورده خیالات از آن رشته اصلی و قابل اعتمادی که بین تو و خداوند هست محروم نشوی. در ماه رمضان با بند‌های خیال وداع کن اما با رشته بین خود و خدا هرگز وداع نکن.
  این‌که در آیات مربوط به ماه رمضان خداوند به پیامبرش«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» می‌فرماید: چون بندگان من از تو در باره‌ی من سؤال می‌کنند، من نزدیک هستم؛[1]  نشان می‌دهد که ماه رمضان ماه همّت جهت ایجاد آمادگی برای ملاقات و رؤیت خدا توسط قلب‌ها است.
فقط نگاه
تمام وجود انسان می‌تواند نگاه به حق باشد، دیگر خود را نباید دید و حتی خدا دیدن خود را هم نباید دید، فقط دیدن حق باید در میان باشد. شما وقتی مرا نگاه می‌كنيد دیگر نگاه كردن خود را نگاه  نمي كنيد. يك وقت شما فقط مرا نگاه می‌كنيد و دیگر هیچ، ولی يك وقت مي‌گویيد عجب! دارم نگاهش می‌كنم، در حالت دوم ديگر مرا نگاه نمی‌كنيد بلکه به نگاه‌کردن خود توجه دارید. شما وقتي در آینه چيزی را می‌بينيد فقط نگاه کردن هستید، اما وقتی متوجه خودتان هستید که دارید نگاه می‌کنید آن وقت دیگر به آن چیز نگاه نمی‌کنید. پس در موقع رؤیت نگاهتان را نگاه نمی‌كنيد. نگاه كردن، غير از نگاه را نگاه كردن است. پروانه وقتی به دور شمع می‌گردد همين طور می‌گردد و می‌گردد تا جذب نور ‌شود تمام وجودش توجه به نور می‌شود، اصلاً وجود خود را فراموش می‌کند. به‌همین جهت به‌سرعت به طرف آتش شمع مي‌رود، ناگهان با تماس با آتش و گرمی آن به خودش می‌آید، عقب مي‌کشد. دوباره نور را می‌بینید و جذب آن می‌شود، خود را فراموش می‌کند و به طرف آتش می‌رود، دوباره می‌سوزد و عقب می‌کشد، تا به آن‌جا می‌رسد که هرچند نزدیکی به شمع با سوختن همراه است، اما بالأخره خود را به آتش می‌زند، دیگر مواظب است خود را نبیند تا عقب بکشد، تمام وجودش می‌شود دیدن نور، این‌جاست که قوْتِ نور می‌شود و خودش می‌شود آتش. انسانی که متوجه رشته بین خود و خدا شد، تمام وجودش می‌شود نگاه به حق، دیگر هیچ رشته دیگری را به رسمیت نمی‌شناسد. اگر كسي فهميد كه بنده است. يعني بند به خدا است تمام نگاهش می‌شود نگاه به حق، چیزی جز حفظ این ارتباط برایش معنی ندارد. بندگي چيزي جز توجّه به حق نیست، عین اتصال به حق است، چون وجودش به همان بندگی و بند بودن است، وجود مستقلی ندارد، بندگی یعنی عین فقر نسبت به حق. این نور پائيني را نگاه كنيد وقتي رابطه‌اش با نور بالايي قطع شود مثلاً يك مقوا  بين نور بالايي و پائينی قرار دهند. نور پاييني هيچ می‌شود. چون همين كه به نور بالايي وصل است، وجود دارد. وقتی مي‌خواهيم بندگي كنيم. چون بندگی چیزی جز اتصال به حق نیست، تماماً می‌شویم توجه و نظر و نگاه به حق، و انصراف از هر آنچه می‌خواهد ما را به خود جذب کند. تمام عبادات برای حفظ این نگاه است. گفت:
گرت هواست که معشوق نگسلد پیوند..... نگاه دار سرِ رشته تا نگهدارد
    خودِ خدا به ما یاد داده که بگو: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»؛ به ما ياد داده است كه      چطور سرِ رشته را نگهداریم، اگر کس دیگری خواست به ما یاد بدهد ما نمی‌پذیرفتیم، اوست که می‌داند راه و رسم ارتباط با خودش چگونه است، حتی به پیامبران نیز خودش یاد داد چگونه رشته‌ی بین خود و او را پایدار نگهدارند. سوره «حمد» تحفة بزرگ خدا است، خدا در این سوره به ما یاد داده كه چگونه با او حرف بزنيم، چيز عجيبي است. حالا شما در سوره حمد فقط نگاه به حق هستید، تمام مضامین این سوره دریچه نگاه به حق است. نگاه به نگاه نيست. نگاهت را نگاه نمی‌كني. اگر نگاهت را نگاه كني كه نگاه نمی‌كني. بنده فقط نياز است، فقط فقر است. حالا ببين ريسماني كه بين تو و اوست چه ريسماني است. يك طرفش تويي كه فقط نيازي و نگاه، يك طرفش فقط اوست كه فقط غنا است و لطف و حیات و سایر کمالات. «هيچ‌چيز» به «چيز» وصل شده است. در سوره حمد راه اتصال به خودش را به ما آموخته و ما را دعوت کرده که به او وصل شویم و به او بنگریم. گفت:
خود، كه را آمد چنين دولت به دست..... قطره را موجي تقاضا گر شده است
چــون تقاضــا می‌كنـــد دريـا تو را..... از چه اِستــادي و وامــانــدي هَــلا
اَللّـــه، اَللّـــه ،زود بشتـــاب و بجـــو..... زان‌كه بحررحمت است‌این، نيست جو
اَللّـــه اَللّـــه چون به فضلت راه داد.....ســر بــه خـــاك پـــاي او بـايد نــهاد
آری! خداوند در ماه رمضان ما را به فضل خاصی راه داده است، تا او را بنگریم و مست تماشای اسماء جمال و جلال او شویم. آن‌طور که حضرت صادق«علیه السلام» فرمودند:
«لَا تُدْرِكُهُ الْعُيُونُ فِي مُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَان»[2]‏چشم‌ها هنگام نظر افكندن او را نمی بیند ولى دلها با حقايق ايمان او را ديده‏اند.
  در طلیعه‌ی ماه رمضان خداوند از ما سؤال می‌فرماید که:
   «اَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ»[3]  آیا هنگام آن نشده که قلوب مؤمنین با رؤیت عظمت حق و آیات الهی به خشوع آیند و مانند یهود و نصاری نباشند که با گرفتارشدن به آرزوهای بلندِ دنیایی قلب‌هایشان از رؤیت الهی محروم شد و اکثراً از دین خارج شدند؟
     «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا…»[4] بدانید وقت آن رسیده که خداوند قلب‌های مرده را زنده گرداند.
     جهت آمادگی برای روبه‌روشدن با ماه مبارک رمضان علاوه بر روزه در ماه شعبان و استغفار، کتاب «روزه؛ دریچه‌ای به عالم معنا» و نوشتار « راه‌های استفاده‌ی بیشتر از ماه رمضان» إن‌شاءالله کارساز است.
امید است إن‌شاءالله همه عزیزان و من حقیر توفیق آمادگی جهت بهره‌برداری از آن ماه عزیز را هرچه زودتر در خود به‌وجود آوریم که ماه ضیافة الله در راه است.
«والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته»
 

[1] - سوره بقره، آیه 186
[2] - الكافي ج‏1ص 98   
[3] - سوره حدید، آیه 16 .
[4] - سوره حدید، آیه 17 .
 
   
جایگاه معرفتی شب قدر
     
 
  باسمه تعالی
 
   این که دوستان سؤال می‌فرمایند، با چه نوع آمادگی‌هایی با شب قدر برخورد کنیم تا بهترین بهره را بگیرند، عرض می‌شود:
1- ابتدا باید به موضوع شب قدر، معرفتی در حدّ موضوع داشت یعنی متوجه بود که آن شب یک حقیقت قابل درک به کمک قلب و به علم حضوری است، و همین‌که خواستیم با علم حصولی و مفهومی با آن روبه‌رو شویم آن حقیقت از منظر ما در حجاب می‌رود. ولی اگر به قلبْ آموخته باشیم باید به حقایق نگاهی ماوراء نگاه به ماهیات و مفاهیم نمود، متوجه می‌شویم شب قدر ظرفی است برای نظر به عالی‌ترین حقایق قدسی. گفت:
نظر را نغز کن تا نغز بینی            گذر از پوست کن تا مغز بینی
2- قرآن می‌فرماید: ملائکه و روح در آن شب نازل می‌شوند؛ پس اولاً: ملائکه و روح به عنوان موجودات مجرد بر جنبه‌ی مجرد انسان‌ها نازل می‌شوند و قلب‌‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهند. ثانیاً: چون ملائکه حامل اسم یا اسمایی از حضرت «الله» هستند و با نزول خود جان انسان‌ها را با اسماء الهی آشنا می‌کنند و موجب توجه قلب انسان‌ها به اسماء حسنای الهی می‌شوند، در آن شرایط قلبْ مستعد پذیرش تجلیات اسماء الهی می‌گردد. ثالثاً: چون می‌فرماید علاوه بر ملائکه «روح» هم نازل می‌شود و روح نسبت به ملائکه در مقام جامعیت و قرب بیشتری است و خداوند در قرآن در رابطه با «روح» می‌فرماید: «يُنَزِّلُ الْمَلآئِكَةَ بِالْرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ»[1] خداوند ملائکه را از طریق «روح» نازل می‌کند که از امر اوست؛ این آیه می‌رساند ملائکه در عین متفاوت‌بودنشان در تجلی اسماء الهی، همه و همه از مقام «روح» صادر می‌شوند که عالی‌ترین مخلوق است، و لذا این‌که می‌فرماید: در شب قدر علاوه بر ملائکه، روح هم نازل می‌شود، مژده‌ی بزرگی است به بشریت، حاکی از آن‌که اسماء الهیه به صورت جامع در آن شب بر قلب‌های مستعد نازل می‌گردند و انسان‌ها با خداوند به صورتی که فوق تجلیات اسماء کثیره است آشنا می‌شوند. و معنی «مِنْ کلِّ امر» از طریق «روح» بهتر محقق می‌گردد.
    3- از طرفی مقام اصلی انسان «روح» است که تا حدّ نفخه در بدن،نازل شده و در مقام «مِنْ روحی» جای گرفته، حال که در شب قدر «روح» نازل شده تا راه انسان را به سوی جامعیت حق بگشاید و او را بالا ببرد، عملاً از این طریق انسان را به حقیقت خود برمی‌گرداند تا از حالت «ثُمَّ رَدَدْناهُ اَسْفَلَ سافِلین» آزاد شود و خود را در حیطه‌و ساحتی بیابد که از یک جهت عالی‌ترین مخلوق است به عنوان «روح»، و از جهتی بازگشت به خودِ راستین است، به عنوان موجودی که حقیقت او همان «روح» است.
   برای تقریب به ذهن، نزول ملائکه مثل تجلیات نورهای سبز و زرد و سفید و آبی و قرمز و نیلی و بنفش از منشور است، که هر کدام از نورها، نوری هست و نورها نیست. ولی نزول روح مثل تجلی نور بی‌رنگ است بدون واسطه‌ی منشور، که در عین این‌که هفت نور را در خود دارد، در وحدت و جامعیت قرار دارد و با نزول خود در عین بی‌رنگی، از شدیّت خود ضعیف می‌شود ولی کثیر نمی‌گردد.
   4- وقتی ملائکه و روح نازل شدند دل انسان با حقایق عالم به صورت جلوات کثیره‌ی اسماء الهی در منظر ملائکه از یک طرف، و به صورت حقیقتی جامع در منظر روح از طرف دیگر، آشنا می‌شود و چنین انسانی توان رؤیت کثرت در وحدت، و وحدت در کثرت را می‌یابد. و از آن مهم‌تر قلب مستعد در شب قدر با نزول ملائکه و روح به نحوی کامل با خدای خود آشنا می‌شود و حق را در هر امری از امور عالم مشاهده می‌نماید و به لطف خدا راه زندگی به سوی پروردگارش را خواهد شناخت. به طوری که در آن شب «یُفْرَقُ کُلُّ اَمْرٍ حکیم»[2] هر امری که در عالم غیب به صورت حکیم و به جامعیتِ خاص مستقر بود نازل می‌شود و در راستای نزولش حقایق موجود در آن، متمایز و قابل شناخت می‌گردد. همان‌طور که قرآن از مقام حکیم و جامعیتِ خاص، در آن لیله‌ی مبارکه نازل شد و موجب تمایز حقایق برای قلبی شد که در آن شب قرآن برایش نازل گشت. البته این نزول از مقام حکیم و جامعیت یک نوع نزول است که در عین تمایز حقایق، کثرت الفاظ در آن‌جا نیست،[3] ولی نزول از غیب در طول 23 سال، نزولی است که تا حدّ کثرت در الفاظ موضوع تنزل یافته.
   5- حقایق قرآنی از مقام قلم اعلی که جامعیت محض است بر لوح محفوظ نازل گشت که در عالم اَنفسیْ لوح محفوظ، حکم قلب انسانِ کامل را دارد و بالتّبعِ آن قلب، قلب مؤمنین است که نسبت خود را با حضرت صاحب‌الزّمان«عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه» محفوظ داشته‌اند و از منظر قدسی قلب آن حضرت خود را مستعد ریزش فیوضات ملائکه و روح گردانده باشند. گفت:      
اسرار شریعت نشود حلّ به سؤال..... نی‌نیز به درباختن حشمت و مال
تا دیده و دل خون نکنی پنجه‌سال...... از قال تو را ره ننمایند به حال
  جهت دیده و دل را از عادت ‌ نگاه‌کردن به پدیده‌های محسوس از طریق حسّ، و پدیده‌های معقول از طریق عقل و مفهوم، باید آنچنان تغییر داد که خودِ قلب با وجودِ حقایق مرتبط شود. که گفت:
بس بلا و رنج بایِست و وقوف..... تا رهد آن روح صافی زین حروف
این حروف واسطه‌ای یار غار..... پیش واصل خوار باشد، خوارِ خوار
   باید به دنبال رویکردی بود که دل نظر به حقایق بکند که در این حالت آن لحظه از هزارماه و به عبارت دیگر از یک عمر بهتر است، چون تمام عمر برای آن است که انسان بتواند با حقیقت مرتبط گردد و شب قدر شرایط چنین ارتباطی است. تمام دستوراتی که ما را از نظر به دنیا و محسوسات و وَهمیات به نظر به حق دعوت می‌کنند برای تغییر رویکرد ما است از محسوس و مفهوم و ماهیات، به حقیقت و وجود.  (موضوع فوق را می توانید در کتاب «آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود» دنبال کنید).
   برای تکمیل بحث خلاصه نظر حضرت آیت‌الله جوادی«حفظه‌الله» در شب قدر را خدمتتان عرضه می‌دارم. ایشان می فرمایند:
«شب قدر يعني شبي که «خيرٌ مِنْ اَلفِ شهر» از هزار ماه برتر است، ولي «وَ ما اَدْراکَ مَا لَيلَةُ الْقدر» چه مي‌تواني درک کني از شب قدر؟ اگر فهميدن آن مشکل است، پيداکردن آن مشکل‌تر است، منتها اگر کسي با «مفهوم» انس گرفت، درک اين معاني براي او مشکل است... عقل نمي ‌تواند بفهمد يک‌شبه مي‌شود ره صدساله رفت. عقل با مفهوم و برهان و استدلال کار دارد. از عميق‌‌ترين برهان تا سطحي‌ترين دليل، همه را عقل مي‌تواند درک کند. اما پرکشيدن، ديدن، همين‌جا که نشسته است بهشت را ببيند، همين‌جا که نشسته است جهنم را ببيند، ناله جهنمي‌ها را بشنود، اين نه کار دست و پا و چشم و گوش است، نه کار عقل، اين کار دل است. اين کار در درون انسان‌ها تعبيه شده است. هيچ‌کس با «دانايي» به جايي نرسيد تا علي‌بن‌ابي‌طالبu در باره آن‌ها بفرمايند؛ «فَهُمْ وَالْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَاها فَهُمْ فيها مُنَعِّمُون»؛[4] آن‌ها همين حالا که در دنيا نشسته‌اند، دارند بهشت را مي‌بينند و از نعمت‌هاي آن بهره‌مند مي‌شوند. هرکس به اين مقام رسيد از «دارايي» که رسيد، نه از «دانايي». يعني با مفهوم نمي‌شود بهشت را ديد، با دل مي‌شود بهشت را ديد. در ديار دل، اين معارف فراوان است. و ليلة‌‌القدر براي آن است که انسان، اين دلي را که خوابيده است بيدار کند، اين بندها را از دست و پايِ دل بردارد، اين مرغ باغ ملکوت را آزاد کند، يک‌شبه ره صدساله را طي کند. ما با بار گناه و با بار خيال و وَهم توان پَرش نداريم، بايد شستشو کنيم. آنچه به عنوان توبه، به عنوان نيايش در اين شب‌ها مطرح است براي شستشو و رُفت و روب و گردگيري است، منتها شستشوي ملکوتي- نه اين‌که خاک‌ها را از اين‌جا پاک کنيم و در جاي ديگر قرار دهيم - شستشو، اما با کيمياگري و محو و اثبات که کار ملکوتي ذات اقدس إله است و ليلة‌‌القدر هم شب کيمياگري و شب محو و اثبات است. ما اگر مي‌خواهيم گناهانمان را با توبه شستشو کنيم، مثل جاروکردن نيست که اين آلودگي را از خود منتقل کنيم به جاي ديگر، ما تبديل مي‌کنيم، به محو و اثبات. اين‌که ذات اقدس إله سَيئات را به حسنات تبديل مي‌کند، کيمياگري است[5]
با التماس دعا: گروه فرهنگی المیزان
                




[1] - سوره نحل، آیه 2
[2] - سوره دخان، آیه 4
[3] - این مرتبه از نزول همان حالتی است که مولوی در وصف آن می‌گوید:   ای خدا جان را تو بنما آن مقام              کاندر او بی‌حرف می‌روید کلام
 
[4] - «نهج‌البلاغه»، خطبه 193 (خطبه متقين).
[5] - روزنامه کيهان 9/7/86، سخنراني مراسم إحياء شب قدر، حرم مطهر حضرت معصومهi.

 
     
 
 

گزارش تخلف
بعدی